نامش محمد است. کارش این است که با زنان کارتنخواب معتاد صیغه کرده، آنان را باردار میکند و آنها هم برای تامین هزینههای زندگی، نوزاد خود را به خانوادههای خواهان فرزند با قیمت یک تا دو میلیون تومان میفروشند.
به گزارش مجله اینترنتی مددکاری اجتماعی ایران؛ در این حین برخی زنان تا به مرد و کودک خو میگیرند، مرد ناگهان غیب میشود و سراغ بستن نطفه دیگری با زن دیگری میرود. این فقط یکی از صحنههای فیلم درام «دارکوب» است که این روزها به عینه و تلخی هر چه تمام مساله رواج بالای خرید و فروش نوزاد و کاسبی با این موضوع در تهران را نشان میدهد و تبعات آن را بررسی میکند. اما انوشیروان محسنیبندپی، رییس سازمان بهزیستی چندی پیش در رابطه با خرید و فروش نوزاد در بیمارستانها توسط عواملی چون ماماها عنوان کرده بود: ممکن است در مواردی موضوع فوق صحت داشته باشد، اما نمیتوان موضوع را تعمیم داد.
خانوادههایی که از راهی جز فرزندخواندگی اقدام به دریافت فرزند میکنند باید آگاه باشند که برای سایر امور نوزاد با مشکل مواجه خواهند شد.
او تاکید کرده: موضوع خرید و فروش نوزاد را نه رد میکنم و نه تایید اما این مساله به شکلی که در حال حاضر در برخی رسانهها مطرح میشود، صحت ندارد. ممکن است خانوادهای با رضایت خود یکی از فرزندان را به اقوام یا بستگان خود بدهند، اما در این موضوع هم باید دستگاههایی مثل بهزیستی دخیل باشند که برای شناسنامه نوزاد مشکلی پیش نیاید.
محسنیبندپی البته اشاره کرده که در سال گذشته ۱۰۳۰ نوزاد در خطر فروش به دنیا آمدند و در خصوص آنها توضیح داده بود: این نوزادان از مادر مبتلا به اعتیاد متولد شدند که به شیرخوارگاههای سازمان بهزیستی کشور منتقل شدند و نیمی از آنها پس از بهبودی و تایید صلاحیت مادر توسط قاضی نزد مادران خود بازگشتند، اما مابقی این نوزادان در شیرخوارگاهها حضور دارند.
شاید لازم است رییس سازمان بهزیستی اگر اطلاعات ناقصی در این خصوص دارد، به جای رد ذات موضوع، گزارشهای امثال فاطمه دانشور رییس موسسه مهرآفرین که ۱۱ هزار کودک بیسرپرست و بدسرپرست را تحت حمایت خود دارد و نخستین کسی بود که در مقام عضو شورای شهر، فروش نوزادان در یکی از بیمارستانهای تهران با قیمت ناچیز ۱۰۰ هزار تومان را به گوش رسانهها رساند و با پیگیریهای پس از آن مشخص شد فروش نوزاد هم در تهران و هم در مشهد بسیار گسترش یافته است را کمی مطالعه کند.
رییس سازمان بهزیستی در مقام عالیترین فرد اجرایی برای ساماندهی وضعیت کودکان، حداقل فیلم دارکوب را ببیند و متوجه وضعیت وخیم فروش نوزاد شود و کاسبی معتادان از این راه را دریابد. با بیان جمله: «فروش نوزادان را نه تایید میکنم، نه رد میکنم» و پنهانکاری، چیزی در این حیطه درست نمیشود و اقدامی اساسی برای پیشگیری از این امر انجام نمیشود. سالهاست مسوولان در حوزههای مختلف اجتماعی عادت کردهاند ابتدا چندین سال آسیب و موضوعی جدی در حوزه معضلات را لاپوشانی و تکذیب و انکار کنند و پس از آنکه به نقطه انفجار رسید و از زیر پوست شهر به داخل زندگی آدمهای عادی کشیده شد، تازه درصدد علتیابی و ارائه راهکارهای ناکارآمد برمیآیند و یادشان میافتد باید برای کنترل و نه حتی کاهش آن معضل، اقدامی بسیار جدی انجام دهند.
وقتی ۳۰ کودک را به یک مددکار میسپارند و آنها با کتک تربیت میشوند، کودک در مراکز شبهبهزیستی نمیماند
از سوی دیگر در حالی رییس سازمان بهزیستی کشور عنوان کرده: «بهزیستی تلاش میکند تا مرکز نگهداری کودکان به خانواده واقعی شبیه شود» که همین هفته پیش معاونت او در این سازمان اعلام کرد: کودکان کار از مراکز شبهخانواده فرار میکنند و تاکید کرده بود اینجا شبیه زندان نیست اما خود لفظ فرار نشان میدهد شرایط تا چه حد برای این کودکان نامناسب است که اقدام به فرار میکنند.
از سویی محسنیبندپی معتقد است: بررسیها نشان داده واگذاری کودک به شکل امین موقت نسبت به نگهداری کودکان در مراکز بهزیستی بهتر است اما همین امین موقت امری است که برخی فعالان حقوق کودک آن را رد میکنند و معتقدند کودک در شرایط عاطفی و رشد نامناسبی در این وضعیت به سر میبرد. طاهره پژوهش در این زمینه با ذکر مثالی تکاندهنده عنوان میکند: مثلا مسوولیت ۳۰ کودک را به یک مددکار میسپارند. بعد میرویم بازدید متوجه میشویم کودکان ضرب و شتم شدهاند.
میپرسیم چه اتفاقی افتاده، مددکار میگوید: من نمیتوانم وقتی دو نفر از بچهها با هم دعوا میکنند و موهای هم را میکشند بدون زدن یکی از آنها از یکدیگر جدایشان کنم و دعوا را تمام کنم. خب شما ببینید وقتی شرایط نگهداری از کودکان اینچنین است آنها هم راهکار فرار را انتخاب میکنند. بعد مسوولان میگویند آنجا زندان نیست! بچهها در این فضا اعتماد به نفس خود را هم از دست میدهند و مشخص نیست چه جوی در آنجا ایجاد میشود که نیمهشب اقدام به فرار میکنند. این طرح نامناسب است و مسوولان بهزیستی تصور میکنند میتوانند این همه کودک بدسرپرست را به مراکز شبهخانواده بسپارند. در صورتی که این دیدگاه اشتباه است.
رییس سازمان بهزیستی کشور همچنین با اشاره به اینکه کمتر از یک درصد کودکان واگذار شده به خانوادهها برگردانده میشوند، عنوان کرده: حدود ۵۰ هزار کودک دوقلو به بالا تحت پوشش بهزیستی هستند و با دریافت شیرخشک از وزارت بهداشت، به افراد تحت پوشش شیرخشک رایگان داده میشود. همچنین به خانوادههای این کودکان کمکهای موردی تعلق میگیرد.
مسوولان همیشه عقبتر از بطن جامعه هستند
نوع اظهارات محسنیبندپی و بسیاری دیگر از مسوولان حداقل در حوزههای اجتماعی چند سالی در خصوص آسیبها معطوف به انکار و تکذیب و پنهانکاری میشود. پرسش اینجاست که چرا چند سال انرژی و زمان فقط برای انکار موضوعات گذاشته میشود به جای آنکه راهکاری جامع از همان ابتدا برای رفع یا حل آن آسیب به کار گرفته شود؟
طاهره پژوهش فعال حقوق کودکان در گفتوگو با ما در این زمینه عنوان میکند: متاسفانه مسوولان و کارگزاران ما در این زمینهها همیشه عقبتر از جامعه هستند. آنها شرایطی که جامعه طی میکند و آسیبهایی که ایجاد میشود را طی مسوولیت خود نمیبینند و نمایندگی جامعه را نمیکنند. در واقع آنها از فضای واقعی زندگی مردم دورند و صرفا اطرافیان خود را میبینند و تصورشان از کلیت جامعه همین است. او تاکید میکند: نمایندگان مردم در مجلس که این همه ادعای دکترا داشتن و... میکنند،
کارکردی در زمینه حل آسیبها و دیدن معضلات داشتهاند؟ من معتقدم اینها درک، سواد و تحلیل اجتماعی ندارند در حالی که برای مجری قانون بودن، درک این مسایل بسیار ضروری است و باید از تبعات آسیبهای اجتماعی آگاه باشند. آنها برنامهریزی مبتنی بر جامعه را به درستی انجام نمیدهند تا بتوانند سیاست درستی اتخاذ کنند.
یک مسوول اجتماعی پایتخت به ما گفت آسیبدیدگان را باید در شهرکی قرنطینه کنیم!
پژوهش با بیان یکی از همین سیاستگذاریهای غلط و با اشاره به اتفاق تلخی که سال گذشته در خصوص بازداشت و جمعآوری کودکان کار از خیابانها رخ داد، بیان میکند: همان موقع به دیدار یکی از مسوولان اجتماعی پایتخت که در خصوص جمعآوری کودکان کار هم مسوولیت داشت، رفتیم. او ابتدا ما را به دیدار نپذیرفت و حاضر نبود حرفهای ما را بشنود. به ما عنوان کرد باید کودکان را جمعآوری کرده و در مرکزی نگهداری کنیم.
در واقع باید همه آسیبدیدگان را یک جا جمع کرده، قرنطینه کنیم. میگفت باید شهرکهایی ایجاد کنیم تا کسانی که نمیتوانند به صورت عادی بین مردم در جامعه زندگی کنند را در آنجا نگهداری کنیم. این فعال حقوق کودکان ادامه میدهد:آنقدر این اظهارات توهینآمیز بود که ما گفتیم از شما بابت این حرفها شکایت میکنیم و پس از آن تازه حاضر شد پای حرفهای ما بنشیند و بعد از چند ساعت جلسه، برنامه از روزهای بعد به نحوی پیش رفت که طرح بازداشت و جمعآوری کودکان به نام ساماندهی! با این شیوه متوقف شد.
او البته تاکید میکند که همچنان روند بازداشت گهگاهی کودکان کار ادامه دارد و وقتی کودکی را بازداشت میکنند مدتی او در مرکز یاسر نگهداری میکنند. وی میگوید: همین چند روز پیش توانستیم کودکی را بعد از سه ماه از این مرکز آزاد کنیم! یا مثلا کودکان افغان را میگیرند پدر او را احضار میکنند بعد میبینند پدر مشکل اقامت دارد، پدر را رد مرز میکنند و کودک تنهاتر میشود. تا اینکه یک نفر بود کسی را نداشت. از بهزیستی خواستیم او را آزاد کند چون سرپرستی در اینجا نداشت.
کودک کار را ۳ ماه در مرکز یاسر نگه داشته بودند
بهزیستی در هفته چندین بار خبرسازی تبلیغاتی برای اقدامات خود در مورد وضعیت کودکان در مراکز خود و نحوه ساماندهی کودکان کار میکند اما نمیگوید در مرکز یاسر چطور کودکی را که طبق قانون فقط ۷۲ ساعت میتوانند او را نگهداری کنند، سه ماه نگه میدارند و وقتی کسی را ندارد تا به دنبالش بیاید و آزادش کند، تازه اگر فعالان اجتماعی و حقوق کودک متوجه شوند باید بروند رایزنی کنند تا کودک را از آنجا آزاد کنند؟! پژوهش معتقد است: آنقدر وضعیت بهزیستی در لبه تیغ است که آدم گاهی اوقات نمیداند کودکان بدون سرپرست یا فاقد سرپرست مناسب را به بهزیستی بسپارند یا وضعیتشان در آنجا بدتر میشود. از آن سو بحث گرانی و وضعیت اقتصادی هم مطرح است و کودک باید کار کند تا از گرسنگی نمیرد. اگر کار نکند، چه کند؟
چرا مسوولان از نتاج هزینههای بیهوده خود به نام ساماندهی گزارشی ارائه نمیدهند
پژوهش در نقدی دیگر در خصوص این رویههای اشتباه و عدم گزارش دادن به مردم در خصوص این روند اظهار میکند: میلیونها تومان از پول مردم برای ساخت مراکز بهاران در تهران صرف شد تا مثلا زنان معتاد را ساماندهی کنند اما در عمل چه میزان زن معتاد را نجات داده و او را به زندگی عادی بازگرداندند؟ چه کسی در مورد نتایج این طرح تحقیق کرد؟ چرا گزارشی در این زمینه ارائه نمیدهند؟
آیا هیچ گاه ارزیابی و پایش لازم صورت گرفت که این اقدامات در عمل چه فایدهای برای کاهش آسیب داشته است؟ یا هزینه ساماندهی کودکان کار کجا صرف شد و چه بهبودی در شرایط آنها حاصل شد؟ آیا گزارشی از نتایج این طرح ارائه شد؟ آنها فقط اعلام میکنند کودکان کار را جمعآوری کردند، اما هرگز نمیگویند چند درصد آنها به چرخه خانواده سالم و تحصیل بازگشتند. مسوولان فکر میکنند آسیبدیدگان همچون آجر هستند که آنها را کنار هم بچینند،از آنها در مراکز بسته نگهداری و از جامعه دورشان کنند، غذایی به آنها بدهند و یک کار دستی هم به آنها یاد بدهند، این میشود ساماندهی و کاهش آسیبهای اجتماعی!
به گفته این فعال حقوق کودکان،تعداد معتادان در شوش و ناصرخسرو روزبهروز در حال افزایش است. تعداد آنها آنقدر زیاد شده که خودشان چند بار در ماه آمار رسمی تعداد معتادان متجاهر و افزایش آنها را عنوان میکنند. در واقع این مراکز بازپروری و نگهداری از معتادان هیچ تاثیرگذاریای نداشته است.
مسوولان گوشهای خود را به روی دردهای مردم بستهاند
به گفته کارشناسان حقوق کودک، مشکل اصلی آنجاست که مسوولان مربوطه در ارتباط با مردم شفافیت ندارند. هیچ کس نمیداند این برنامهریزیهای کترهای در کجا صورت میگیرد. با گلایه میگوید: بهزیستی همان طور که از نامش مشخص است قرار بود زیست مردم را بهتر کند. همین حالا بیاید با توجه به هفته بهزیستی اعلام کند ظرف یک سال گذشته چه اقداماتی انجام داده و چه میزان از آنها کارشناسی بوده و طرحهایشان چه فایدهای داشته است. مردم در هر شرایطی حاضرند کمک کنند. تا زمانی که مشکلات کف جامعه را بررسی نکنند،
نمیتوانند هیچ اقدام مثبتی انجام دهند. پژوهش تاکید میکند: به عنوان مثال ما بارها به مسوولان پیشنهاد دادهایم یارانه طبقه متوسط جامعه که قدرت تهیه درآمد و خرید را دارند، حذف کنند و به طبقات فوق ضعیف که هیچ منبع درآمدی ندارند اختصاص دهند، اما این کار را نکردند. عنوان کردیم مددکاران متخصص استخدام کنند تا به خانوادههای آسیبدیده و ضعیف کمک کنند، اما مسوولان گوشهای خود را بستهاند. تا زمانی که مسوولان با مردم و مشکلاتشان شفاف نباشند، هیچ چیز درست نمیشود. همین حالا بودجهها فقط صرف افراد اجرایی میشود و به زندگی کودکان فقیر و آسیبدیده عملا هیچ کمکی نمیکند.
منبع: جهان صنعت